مورفین نوشت

ساخت وبلاگ

امکانات وب

تو همین سفر آخری که با بچه ها رفته بودیم یه پسر باحال و با ادبی همراه ما بود که یه یکم سنش از من کوچیک تر بود.من چون کلا با همه زود دوست میشم و بقیه هم به خاطر رفتارم زود با من احساس صمیمت می کنن خیلی سریع من و این داداشمون با همدیگه اخت شدیم.به این صورت که معمولا تو اتوبوس کنار هم می نشستیم،همراه منو اکیپم تو سفرهمراهیمون می کرد،با هم بازی آنلاین می زدیم و شوخی های خیلی زیادی با هم داشتیم و داستان زندگی همدیگرو برای هم تعریف کردیم و تو اکثر عکسای دسته جمعی دو تاییمون حضور داشتیم.در کل من خیلی با این داداشمون حال میکردم چون خیلی مهربون و با اخلاق بود اما اینجا یه مشکلی داشتیم ...داداش این رفیقمون خیلی بهش حسودی میکرد،به طوری که تقریبا هر سری که چشم تو چشم میشدیم یه تیکه به من مینداختمثلا میگفت خوب داداش مارو دزدی ها،یه کمم پیش ما بیای بد نیستا،من با تو خیلی حال میکنم اما تو اصلا منوآدم حساب نمی کنی و ...البته تمام این حرفاش به خاطر حسودیش به داداشش بود نه به خاطر اینکه میخواست با من رفیق بشه چون قبل اینکه من و داداش به اصطلاحی داداشی بشیم اصلا سمت من نمی یومد. و البته اینکه زیراب داداشش رو پیش من خیلی میزد که روی من تاثیر نداشت.خلاصه اینکه دلم سوخت و زوری زوری با اینم فاز رفاقت برداشتم ولی جدا اگه من یه داداش به این باحالی داشتم به جای اینکه سعی کنم پیش بقیه بکوبمش همیشه یه تاج میزاشتم رو سرش و پیش مردم نشونش میدادم. مورفین نوشت...ادامه مطلب
ما را در سایت مورفین نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morphinemedia بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 23:53

ریتم دار روی میز میزدم و بلند اهنگ "ای دختر صحرا،نیلوفر" رو میخوندم.بچه ها هم اون وسط مدل اندی میرقصیدن تا اینکه مدیر اومد تو و همونطور که برگ مرگای ریخته شده بچه ها رو از جلو صورتش کنار میزد گفت:کی عروسی عمشو برگزار کرده بود؟عینه آدم بلند شدم باهاش رفتم تا دفتر.سرم داد زد گفت همین جا ،رو این صندلی میشینی هیچ گوهی هم نمی خوریا،پنج دقیقه میرم پایین،اومدم بالا من میدونم و تو.اصن اخراجت میکنم.بعد پنج دقیقه اومد تو دفتر یه نگاه با تعجب بهم کرد گفت:تو اینجا چه غلطی میکنی؟اول خودمم هنگ کردم ولی سریع بهش گفتم :اقا اومده بودیم ماژیک بگیریم برا کلاس.چند دقیقه بعد ماژیک رو به معلم تحویل دادم و با گرفتن سه نمره مثبت در امتحانات خرداد ماه،نشستم سرجام مورفین نوشت...ادامه مطلب
ما را در سایت مورفین نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morphinemedia بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 23:53

یه چند وقتی هست حالم از هر چی سلبریتی داخلی و خارجی بهم میخوره.اکثر سلبریتی ها تبدیل شدن به یه تابلوی تبلیغاتی خوشگل برای تبلیغات عقاید شیطانی و ضد انسانی و یه مشت طرفدار احمق تر از خودشون حرف های خام و بی سند و مدرک این کودن های پول پرست رو کردن سرلوحه زندگیشون و با همون پیش میرن.دلم میخواد تک تک کسایی که سلبریتی ها و فن پیج هاشون رو دنبال میکنن رو دونه دونه تو اسید حل کنم فرقی هم نمی کنه ایرانی باشن یا خارجی.(البته این قضیه اسید که شوخی بود ولی واقعا دلم میخواد میتونستم حتی یه درصد کمی از این کودن هایی که سلبریتی هارو الگو قرار دارن رو به عقلشون برگردونم) مورفین نوشت...ادامه مطلب
ما را در سایت مورفین نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morphinemedia بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 23:53